نوعی عزائم و افسون که زبان کسی را می بندند تا چیزی نگوید و مخالفت نکند زبان بند خرد: کنایه از شراب، می، باده، برای مثال ساقی به میان آر زبان بند خرد را / کاین هرزه درا صحبت ماقال برآورد (صائب - ۵۷۶)
نوعی عزائم و افسون که زبان کسی را می بندند تا چیزی نگوید و مخالفت نکند زبان بند خرد: کنایه از شراب، می، باده، برای مِثال ساقی به میان آر زبان بند خرد را / کاین هرزه درا صحبت ماقال برآورد (صائب - ۵۷۶)
کسی که گوسفند یا قوچ جنگی بر آخور ببندد و پروار کند، کنایه از کسی که در کاری زبردستی و مهارت دارد، ماهر، زبردست، برای مثال چو گرگت دراند گزند سخن / نباشی اگر بره بند سخن (ظهوری - لغتنامه - بره بند)
کسی که گوسفند یا قوچ جنگی بر آخور ببندد و پروار کند، کنایه از کسی که در کاری زبردستی و مهارت دارد، ماهر، زبردست، برای مِثال چو گرگت دراند گزند سخن / نباشی اگر بره بند سخن (ظهوری - لغتنامه - بره بند)
این ترکیب در لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی، ذیل ترکیبات خودنما، خودسر، خودرای، خودرو آمده است، چنین: مردم یال بند و بی پروا و بی مشیر و بی استاد بارآمده. اما محتمل است این ترکیب صفتی و به عبارت بهتر مترادفی باشد کولی و لولی و غربال بند را. (یادداشت لغت نامه)
این ترکیب در لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی، ذیل ترکیبات خودنما، خودسر، خودرای، خودرو آمده است، چنین: مردم یال بند و بی پروا و بی مشیر و بی استاد بارآمده. اما محتمل است این ترکیب صفتی و به عبارت بهتر مترادفی باشد کولی و لولی و غربال بند را. (یادداشت لغت نامه)
سربند. دستار. (آنندراج). عمامه، کشیده قامت. بلندبالا. بلندقامت: سرو بالادار در پهلوی مورد چون درازی در کنار کوتهی. منوچهری. ، حافظ و نگهبان بالا. محافظ و نگهدارندۀ جهت بالا
سربند. دستار. (آنندراج). عمامه، کشیده قامت. بلندبالا. بلندقامت: سرو بالادار در پهلوی مورد چون درازی در کنار کوتهی. منوچهری. ، حافظ و نگهبان بالا. محافظ و نگهدارندۀ جهت بالا
تیری بر پیش درشکه و کالسکه و امثال آن تا اسب را بر آن استوارکنند. چوبی که در میان دو اسب درشکه و کالسکه حایل است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). چوب درازی که در جلو درشکه نصب کنند و به طرفین آن اسبها را بندند
تیری بر پیش درشکه و کالسکه و امثال آن تا اسب را بر آن استوارکنند. چوبی که در میان دو اسب درشکه و کالسکه حایل است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). چوب درازی که در جلو درشکه نصب کنند و به طرفین آن اسبها را بندند
دهی است از دهستان گلیجان شهسوار که در هزارگزی جنوب باختری شهسوار واقع است. ناحیه ایست کوهستانی و جنگلی با آب و هوای معتدل و 390 تن سکنه، آب آنجا از چشمه سار تأمین میشود. محصول عمده آن چای و لبنیات و شغل مردمش گله داری است و در تابستان به ییلاق لیمرا میروند. این ده از دو محل بالا و پائین تشکیل شده و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). رابینو گوید: لنگا دو قسمت است، یکی جوربند یا بالابند که همان لنگاست و دیگری جیربند یا پایین بند. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 25 بخش انگلیسی).
دهی است از دهستان گلیجان شهسوار که در هزارگزی جنوب باختری شهسوار واقع است. ناحیه ایست کوهستانی و جنگلی با آب و هوای معتدل و 390 تن سکنه، آب آنجا از چشمه سار تأمین میشود. محصول عمده آن چای و لبنیات و شغل مردمش گله داری است و در تابستان به ییلاق لیمرا میروند. این ده از دو محل بالا و پائین تشکیل شده و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). رابینو گوید: لنگا دو قسمت است، یکی جوربند یا بالابند که همان لنگاست و دیگری جیربند یا پایین بند. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 25 بخش انگلیسی).
غربال ساز را گویند. (آنندراج). آنکه غربال سازد از زه و کم و جز آن. آنکه غربال بافد یا غربال بندد، کولی. لوری. لولی. غره چی. قره چی. حرامی. چینگانه. فیج. فیوج. قرشمال. غربتی. سوزمانی. زط، مجازاً زنی که بسیار فریاد کند. زنی سخت بی حیا و فحاش و بدزبان
غربال ساز را گویند. (آنندراج). آنکه غربال سازد از زه و کم و جز آن. آنکه غربال بافد یا غربال بندد، کولی. لوری. لولی. غره چی. قره چی. حرامی. چینگانه. فیج. فیوج. قرشمال. غربتی. سوزمانی. زط، مجازاً زنی که بسیار فریاد کند. زنی سخت بی حیا و فحاش و بدزبان